متن مداحی ها
به سینه هر که تمنای کربلا دارد
همیشه در دل خود روضه ای بپا دارد
کسی که عشق تو دارد دگر چه کم دارد
بدون عشق تو عالم کجا بها دارد؟
به غیر تو که کَرَم می چکد ز انگشتت
کجا پادشهی این همه گدا دارد
همه ز لطف حسین است آبرو داریم
گدا هر آنچه که دارد ز پادشاه دارد
تو همچو من سر کویت هزارها داری
ولی ببین که گدایت فقط تو را دارد
مستانه برگشته
مثل کبوتر اشک من از لانه برگشته
رو به ضریح تو
هر کس که عاقل آمده دیوانه برگشته
مانند پیمانه
گنبد به سمت ساقی پیمانه برگشته
باد از نفس افتاد
وقتی که گیسویت به روی شانه برگشته
خورشید از شوقت
شب دیر رفته، صبح… زود از خانه برگشته…
سوسو زدی چون شمع
تیری به سویت با سه تا پروانه برگشته
وسواس می خواهد
این تیر، تیرانداز بی احساس می خواهد
صیاد معمولا
چشم شکارش را به طرزی خاص می خواهد
حتی کمان حاجت
از چشم های حضرت عباس می خواهد
تیری که می آید
از چشم حق الله، حق الناس می خواهد
از روی زین افتاد
دست خداوند آخرس ازآستین افتاد
بی دست بود عباس
پس بی تعادل بود، با صورت زمین افتاد
سر ارباً اربا شد
روی سرش وقتی عمودِ آهنین افتاد
جای عرق این بار
از بس که شد شرمنده خونش بر جبین افتاد
بر جسم فرزندش
زهرا به جای حضرت ام البنین افتاد…
وا شد تنش از هم
حتی دو تا بازوی مثل آهنش از هم…
هی دور تر می شد
دست نیاز بچه ها و دامانش از هم…
سبقت گرفتند آه
در وا شدن کم کم جبین و جوشنش از هم
آخر فرو پاشید
با اتحاد تیغ ها پیراهنش از هم…
پس فاصله افتاد
بین تمام مهره های گردنش از هم…
شیطان نمک پاشید
بر زخم حیدر موقع پاشیدنش از هم
کنار علقمه شد غوغا
حرم دیگر ندارد سقا
واویلا / واویلا / واویلا…
به دنبالت شدم آواره
بمیرم که مشکت شد پاره
بمیرم سر تو پرپر شد
زائر پیکرت مادر شد
واویلا / واویلا / واویلا…
ببین من بی کس و تنهایم
کنارت خمیده میآیم
صدای دخترم میآید
رقیه عمو را می خواهد
واویلا / واویلا / واویلا…
ای حرمت در دل و جان | یاعلی
ای نفست جان جهان | یاعلی
ای شهدا، سینه زنه، نوحه ات
یک نفسی، روضه بخوان | یاعلی
یا علیُ یاعلیُ یاعلی…
بی سر و سامان تو ام | یا حسین
دست به دامان تو ام | یا حسین
زهره ی منظومه ی زهرا حسین
کشته ی افتاده به صحرا حسین
رفتی برادرت تنهاتر شد
رفتی مجیب عالم مضطر شد
در دل نخلستان تا که علم افتاد
خواهرمان زینب بین حرم افتاد
زجر شنیدن هلهله ها را
آتش خنده ی حرمله ها را
خواهرمان دیده
به که من گویم دردم | بی تو باید برگردم…
ای نخل خشک خونین دستت کو؟
ای ماه ام البنین دستت کو ؟
بی تو تک و تنها، در دل این دشتم
در پی دست تو روی زمین گشتم
لحظه ی دیدن مشک دریده
فذق شکسته و دست بریده
قامت من خم شد
کمرم را خم کردی | به لبم جان آوردی…
مشک را آوردی تا پای جانت
با دست و با کتف و با دندانت
این چه بلایی بود بر سرمان آمد
بهر تسلایش مادرمان آمد…
رفتی و تشنه تر از همه بودی
تشنه ی دیدن فاطمه بودی
فاطمه هم آمد
آمد امّا خیلی دیر | دیده ات را بسته تیر
وای وای خدایا برادر تشنم
دست و پا میزنه برابر چشمم
می غلته رو خاک و پرش پر از خونه / سرش پر از خونه
قاتل با چکمه روش و بر میگردونه / سرش پر از خونه
خواهرت بمیره که قبل جون دادن
یه عده با عصا به جونت افتادن
اینهایی که از هم سرت رو دزدیدن
امروز خلخال دخترت رو دزدیدن
حالت چشماش و کسی نمی بینه
وقتی اون چکمه پوش نشسته رو سینه
رگ های خونینش من و صدا کردن
زنده زنده سر از تنش جدا کردن
گفتی میان خیمه برایت دعا کنم
فکری برای ناله ی ادرک اخا کنم
برخيز و بين مرا به تمسخر گرفته اند
آخر چطور پيش تو بايد نوا كنم
با من نگو كه جان برادر مرا نبر
اصلاً نمی شود كه تو را جا به جا كنم
ديگر عبا نمانده بچينم تو را در آن
ديگر جوان نمانده به خيمه صدا كنم
چشم تو را، دو دست تو را، ابروی تو را
ماندم چطور گریه بر این ماجرا کنم…
از پهلوی تو نیزه کشیدن محال شد
فرض محال نیزه ز پهلو جدا کنم
گیرم درآورم همه را من خودت بگو:
با ابروان وا شده از هم چه ها کنم؟!؟
من هرچه زودتر به سوی خیمه می روم
تا گوشوارِ دختر دلخسته وا کنم
من می روم به خیمه که هم بهر پیکرت
هم از برای معجر زینب دعا کنم
ترسم از این بود که تو پاشیده تر شوی
باید تو را شبیه خودم بوریا کنم…